۱۳۹۵ دی ۶, دوشنبه

نگاهی دیگر به پدیدۀ داعش

یکم
اسلام دین تکفیری  

یکی از مباحث اصلی پیرامون مسئلۀ داعش که عموماً از سوی آخوندهای شیعه مطرح می شود و بزعم ایشان خاستگاه و ریشه های اعتقادی و نظریِ وهابی و سلفی و تکفیری و داعش را بررسی می کند، موضوع دیدگاه های «ابن تیمیه» فقیهِ سنیِ قرن هفتم هجری است که از وی به عنوان رهبرفکری و پدرمعنوی این نحله ها و جریان ها یاد می کنند. همچنین آخوندهای شیعه سعی می کنند پایه و اساس توحش و جنایات و آدمکشی های داعش را به خوی و خصلت عرب منطقۀ نجد عربستان نسبت دهند که در تهاجم و قتل و کشتار و خشونت و خونریزی شهرت داشته است...

مسلمان ها اعم از آخوند و غیر آن در همه این مباحث حقایق را وارونه و واقعیت ها را کتمان می کنند و آدرسی عوضی به مخاطب نشان می دهند. اما ما می دانیم که دراصل تمام این آتش ها از گور خود محمد پیغمبر اسلام برمی خیزد. فقط در قرآن بالغ بر پانصد بار از کلمۀ کفر و کافر و کافرون و سایر مشتقات آن استفاده شده. نخستین تکفیری خود رسول الله است که به هر کس با وی مخالفت می کرد و یا نظری مغایر نظر وی داشت نسبت کفر می داد. اصولاً اسلام مذهبی است که هرگونه باوری مستقل و غیرازخود را کفر می شمارد و صاحب آن را کافر و مستوجب مرگ می داند. جنگ و قتل و کشتار و خونریزی توسط مسلمانان هم، از روزی که پیغمبر اسلام در مدینه تعدادی قطاع الطریق و شمشیرزن و آدمکش دور خود جمع کرد، تا به همین امروز و با جمهوری اسلامی و طالبان و القاعده و داعش و بوکوحرام و الشباب و غیرو ادامه داشته و خواهد داشت.
از طرفی هر مسلمانی یک سلفی است. این حکم در مورد سنی و شیعه به یکسان برقرار است. هر مسلمانی در آرزوهای خود بطور پیوسته به صدر اسلام رجوع می کند و اسلام صدر و اسلام پیشینیان و اسلام اصحاب محمد، اسلام شیخین و اسلام علی را اسلام ناب و راستین می داند و تمام ارزش و اعتبار ایمانش را از اسلام صدر می گیرد. اوتوپی و آرمانشهر مسلمان ها نه در آینده ای که باید بدست آنان ساخته شود، بلکه در گذشته و در صدر اسلام و روزگار پیغمبر شکل یافته و ساخته شده و اکنون فقط می باید از نو احیاء گردد. جمهوری اسلامی و طالبان و القاعده و داعش و امثالهم  برای تحقق همین رؤیا اعدام می کنند،آدم می کشند، سرمی برند، بمب منفجر می کنند و...

اگر خاستگاه داعش را بخواهیم پیدا کنیم، در این حقیقت باید تأمل کنیم که اسلام اساساً فاقد زمان آینده است. آینده ای که اسلام برای مسلمانان در نظر گرفته همان آخرت است. آیندۀ مسلمانان بعد ازمرگ آغاز می شود. یعنی به چنین آینده ای فقط با مرگ می توان دست یافت که آنهم بلافاصله در فاحشه خانه ای بنام بهشت خاتمه می یابد. بنابراین موجوداتی تا این حد بی آینده و ناامید بسیار بسیار خطرناکند. اینان برای جان و زندگی دیگران هیچ ارزشی نمی شناسند. به همین دلیل ریشه های اعتقادی داعش و آبشخورها و آغازه های این تفکر، بویژه روش های انتحاری این گروه را بیشتر از هرکجا می بایست در مقولۀ شهید و شهادت و این آیه قرآن جستجو کرد که می گوید:"هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند مردگانند! بلکه آنان زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند." (سورۀ آل عمران، آیه ۱۶۹) این آیه سخنی وحشتناک و غیرزمینی و غیرانسانی و سحر و جادویی اهریمنی است که نشان می دهد اسلام جنایتی فراتاریخی و فرابشری است و از جنس این دنیا نیست؛ اگرچه در تاریخ و به دست بشر انجام گرفته است.
از این لحاظ نیز شیعه و سنی و وهابی و سلفی و تکفیری وغیرو هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند. تنها تفاوت در این است که سنی ها حقیقت اسلامشان را تماماً از تجاوزنبوی به آزادی ها و حقوق و اعتقادات و دین و آیین دیگران کسب می کنند و شیعیان از توحش علوی در خونریزی و قتل و قتال. این اصطلاحاتی هم که غالباً با اعتبار سیاسی ساخته و رواج یافته است، از قبیل اسلام سیاسی، اسلام تندرو، اسلام میانه رو، بنیادگرا، افراطی وووو، هیچکدام با حقیقت اسلام و مسلمانی در هیچ زمانی نسبتی نداشته و ندارد. ما فقط با مسلمانان - و نه اسلام - در دو وضعیت ذاتاً همگون مواجه بوده و هستیم: مسلمانانی که به هر دلیلی قدرت یافته اند و حدود و احکام و شریعت اسلام را بر مسلمان و غیرمسلمان در محدوده ای مشخص اجرا می کنند، مانند جمهوری اسلامی و خلافت اسلامی داعش. و مسلمانانی که فعلاً فاقد این توانایی اند؛ ولی برای پیاده کردن شریعت اسلامی در سرتاسر جهان، مانند گروه نخست لحظه شماری می کنند. 

دوم
اسلام دین سربُرها

"هرگاه رسیدید به آنان که کفر ورزیدند، گردن ها را بزنید و به خون آغشته سازیدشان..." سورۀ محمد آیه ۴

بدون هیچ تردیدی تفکر داعش از درون شکم اسلام بیرون آمده است. به رغم توجیهات و مغالطه ها و ماله کشی های بی امان مسلمان ها، حقیقت آشکاری است که این جانوران از لابلای صفحات قرآن بیرون خزیده اند. اسلام دین جنگ و ترور و تهاجم و  تجاوز و آدمکشی و خونریزی است. اسلام دین سربُرهاست. اسلام دین سربُریدن است. از این لحاظ داعشی ها هیچ کار شگفت انگیز و غیرمنتظره ای انجام نمی دهند. الله از سربُریدن لذت می برد و افتخار می کند که بنام او سرها را می بُرند. الله خدای محمد در سورۀ حج سه بار به بُریدن سر سفارش می کند و در آیه ۳ از سورۀ مائده، ذبیحی را که بنام او سرش را نبریده باشند حرام می شمارد. اگرچه در این چند آیه صحبت از بریدن سر حیوان است اما به زبان عامیانه باید به الله گفت: خر خودتی! ماهیت خونریز این تفکر فرقی ندارد. این دقیقاً شبیه هنگامی است که مسلمانان در مراسم حج نماد شیطان را سنگ باران می کنند و زمانی هم که لازم باشد انسانی را تا سینه در چاله فرو کرده و با پرتاب سنگ به قتل می رسانند.(*) در غیر این صورت هم همانطور که دیدیم الله در آیه ۴ سورۀ محمد در کمال خونسردی و بدون هیچ احساسی به بریدن سر انسان فرمان می دهد. الله در آیه ۵ سورۀ توبه و آیه ۶۱ سورۀ احزاب یکبار دیگر دستور به کشتار خونبار و بی ترحم  انسان ها می دهد. الله در آیه ۳۳ سورۀ مائده با قساوت تمام به بریدن دست و پای انسان امر می کند. همچنین علی ابن ابی طالب امام اول شیعیان در یک روز سر هشتصد تن از یهودیان قبیله بنی قریظه را برید. در وسط بازار مدینه چاه هایی حفر کردند و محمد بر بلندی خاکریز چاه ها به مشاهده نشست. آنگاه علی و سایر آدمکشهای محمد تمام مردان بالغ قبیله یهودی را سر بریدند و در چاه انداختند.
بریدن سر انسان چه در جنگ، چه به عنوان مجازات، در هر شکلی که باشد جنایت و توحش و تبهکاری است. سربریدن و قتل و اعدام و قصاص و کشتن انسانها که پایه و مایه اندیشۀ اسلامی و محتوای مُجرمانۀ قرآن است، فعلی اهریمنی و ضدبشر است. 
قرآن همچون موجودی زنده است که از خون تغذیه می کند. بدون تهدید و ترور و ارعاب و انذار و ارهاب و دست و پا بریدن و کشتن و قتل و قتال، قرآن و متعاقب آن اسلام و تبعاً مسلمانان تعادلشان را از دست می دهند و قادر به ادامۀ حیات نیستند. این حقیقت که جنگ و خونريزی در محيط وحشی شبه جزیرۀ عربستان امری متداول بود و اعراب بیابانگرد با اندک بهانه ای يکديگر را می ‌کشتند و از خونریزی لذت می بردند، خصیصه ای است که در قرآن و اسلام تخمیر و تقطیر گشته و همین روح شرارت در روان هر مسلمان مؤمنی حتا اگر بنابر سرشت و منش شخصی، در زبان و عمل مخالف خونریزی باشد، همواره به حیات خود ادامه می دهد. زیرا که قتل و خونریزی اساس و محتوای ایمان اسلامی است. 

سوم
امام حسین بنیانگذار داعش

حسین ابن علی امام سوم شیعیان را می توان با اندکی تسامح بنیانگذار گروه داعش دانست و او را نخستین رهبر این گروه برشمرد. حسین دقیقاً در همان منطقۀ جغرافیایی و سرزمینی هایی که امروز گروه داعش و ابوبکرالبغدادی بدنبال ایجاد حکومت اسلامی است یعنی عراق و شام، با این خیال خام قیام کرد که با برانداختن حکومت یزیدابن معاویه حکومت جدّش را مجدداً بصورت خلافت خلفای راشدین احیاء نماید. یعنی خلافت اسلامی را که توسط معاویة ابن ابوسفیان کم رنگ شده و رفته رفته رو به زوال بود دوباره به عنوان شکل اسلامی حکومت برقرار سازد. در حالی که معاویه با ولیعهد خواندن فرزند خود تصمیم گرفته بود سیستم عرفی و دنیایی و سکولار را به عرصه سیاست بازگرداند و تا حدود زیادی هم به این کار موفق گردیده بود.
حسین امکان و فرصتی تاریخی را برای از میان برداشتن نکبت و پلیدی و تباهی اسلام که با درایت و همت معاویه آغاز و توسط فرزندش یزید پی گیری می شد و می رفت که این بلای آسمانی عنقریب در همان بیابانهای جاهلیت و توحش و در همان قرن اول هجری دفن شود، از بین برد. با قیام حسین، زمینه و بستر خلافت پانصدساله عباسیان و تداوم و سلطۀ شرارتبار اسلام و آخوند تا به امروز فراهم گردید.

ما ایرانیان قربانی اصلی قیام امام حسین و داعشی های شیعه هستیم. تمام نکبت حسین و عاشورا و کربلا روی سر ما ایرانیان خراب شده. تفکر داعشی در ایران که روحانیت شیعه آن را نمایندگی می کند، تمام نیروی خود را قبل از هرکجا از داستان حسین و کربلا و عاشورا کسب می کند که هم بازتولید کنندۀ خشونت در جامعۀ ماست و هم تداوم سلطۀ آخوندها بر جامعه را میسر ساخته. تصویر ذهنی سربریده حسین به تنهایی و به خودی خود مظهر و منبع تولید و عادی سازی خشونت و قساوت است. شرح توحشات صورت گرفته در کربلا که نه فقط در ماه محرم و صفر که در لحظه لحظۀ زندگی ما و توسط آخوندهای شیعه به شیوۀ روانیِ مُخ زنی تکرار و تکرار می شود،  اکثریت مردم ما را در برابر ظلم و شرارت حکومت اسلامی و قتل و اعدام هموطن و همسایه خود بی تفاوت ساخته و آنان را به طرز شرم آوری به تماشا و هلهله و پایکوبی به هنگام اعدام همنوعان خود برانگیخته است. جمهوری اسلامی نیز که حیاتش به این امر یعنی به کربلا و کشتار و قتل و خشونت وابسته است، هرساله بالغ بر هزار نفر را به بهانه های مختلف اعدام و قصاص می کند. (آمار رسمی سال ۲۰۱۵ هزار و پنج نفر بوده است.) این قتلهای دولتی در ایران بیشتر از تعدادی است که گروه داعش در همین مدت در عراق و سوریه به قتل می رساند.
تروریسم فراگیر اسلامی و ظهور گروه های تروریستی طالبان و القاعده و داعش و غیرو تماماً به لحاظ تقویمی و تاریخی بعد از تشکیل جمهوری اسلامی دیده شده است و همه این انواع تروریست ها و تروریسم اسلامی را در دوران حاضر می توان ذیل بیداری اسلامی قرار داد و از زمرۀ بیداری اسلامی دانست که رهبران جمهوری اسلامی خود را معرکه گیر و میدان دار آن می شناسند. جمهوری اسلامی ماهیت تروریستی خود را در پوشش مقولۀ بیداری اسلامی عرضه می کند. 

ریشه های داعش و تروریسم اسلامی را فقط در ایران و با سرنگون ساختن جمهوری اسلامی می توان خشک کرد. در غیر این صورت هم پدیدۀ جمهوری اسلامی، پدیدۀ طالبان و القاعده و داعش و درمجموع پدیدۀ «اسلامگرایی» در روزگار ما، در جهان فردمحور و متکثر و مدرن، همانگونه که از فحوای این اصطلاح و از معنای پنهان آن پیداست، در حقیقت آخرین تلاش های مذبوحانۀ مسلمانان برای اظهار وجود در عصر و دورانی است که جایی برای افکار و ارزش های ضدبشر و غیرانسانی و عقب ماندۀ آنان وجود ندارد. اسلام در برابر تفکر انتقادی، در برابر اندیشه ها و ارزش های مدرن کم آورده و حرفی برای گفتن ندارد؛ مگر همین نعره های توحشِ الهیِ اُقتُلو اُقتُلو. اسلامگرایی فرایند زوال اسلام و حکم تاریخ است. اسلامگرایی آخرین  زوزه های اسلام پیش از مرگ قریب الوقوع آن است.

پانوشت:

 (*) دربارۀ روش سنگسار در اسلام، نکتۀ شرارتباری که کمتر به آن توجه می شود، تفاوت سنگسار زن با مرد است. به دلیل اینکه الله از زنان نفرت دارد و جز به چشم وسیله ای برای لذت بردن پیغمبر جماعباره اش به آنان نگاه نمی کند، وقتی که زنان مرتکب زنای محصنه می شوند، آنان را که اتفاقاً توانایی و زور جسمی کمتری نسبت به مردان برای خروج از چاله و فرار دارند- که بر طبق جزئیاتِ احکام و حدود شرعی در این صورت از مجازات هم گریخته اند- تا سینه و تا زیر گردن در خاک فرو می کنند، ولی مردان را به همین جرم تا کمر و تا میانۀ بدن چال می کنند و به آنان فرصت بیشتری برای نجات خود داده می شود!
---------------------------------------------------------------------------------------------------
سیامک مهر (پورشجری)
siamakmehr1960@gmail.com

۱۳۹۵ آذر ۱, دوشنبه

حکایت اسب عصاری

من تاکنون بارها و بارها این سؤال را از خودم پرسیده ام که آیا امر و عملی پست تر و پوچ تر از "نماز" تابحال دیده شده است؟ آیا فعل و رفتاری فرومایه تر و سفیهانه تر و احمقانه تر از نماز خواندن ممکن است از انسانی عاقل و متعادل سر بزند؟ آیا تن سپردن به خرافی ترین معتقدات و جاهلانه ترین اعمال و تکرار یاوه ترین سخنان وحوش بیابانگرد عربستان در چهارده قرن پیش، اساساً از بشر زمانۀ ما پذیرفتنی است؟

خاطرم هست سال ۹۰ در سالن ۱۲ زندان رجایی شهر زمانیکه صدای اذان و آوای وحش بر می خاست، تعدادی زندانی مانند حشمت الله طبرزدی و عیسی سحرخیز و احمد زیدآبادی که در جامعۀ امروز ایران درست یا غلط، روشنفکر و نویسنده و روزنامه نگار و فعال و مبارز سیاسی شناخته می شوند - و چه بسا کسانی جهت رهبری و راهنمایی جامعه فی المثل به ایشان چشم دوخته باشند - حرکات الاکلنگی زشتی را شروع می کردند که شاید بتوان از یک پیرزن عجوزۀ بیسواد و بی خبر روستایی فرومانده در پشت کوه ها و یا از خمیرگیر نانوایی و سبزی فروش محله به عنوان امر و علاقه ای شخصی و خصوصی، دید و توجیه و تحمل کرد؛ اما مشاهده چنین رفتار جاهلانه و ارتجاعی از این اشخاص سرشناس که بدون شک داعیه محبوبیت و تاثیرفکری در میان گروهی از مردم را یدک می کشند به غایت باورنکردنی و حیرت انگیز بود. پس در این روزگار مدرن که آفتاب به آفتاب اندیشه های تازه و نو و بدیعی در جهان ظهور می کند، تفاوت اینان با یک آخوند منبریِ روضه خوانِ مردم فریبِ خرافه فروش که رسماً لباس جادوگرها و جنگیرها را پوشیده و بوی تعفن پسماندگی افکارش زندگی را غیر قابل تحمل کرده در چیست؟ 
اینکه روزی چندین نوبت سر خود را پی در پی به زمین بکوبی و ماتحت خود را هوا کنی و رو به مقعدِ ملک سعود و ملک فیصل و ملک عبدالله ولاالضالین - ولاالضالین بگویی و غرق در اوهام از موهومی بخواهی که تو را به راه وهم آلود "راست" هدایت کند، آیا حقارتبار و شرم آور نیست؟ آیا اینکه مدام تکرار کنی: نه می زاید نه زاییده شده ، نه می زاید نه زاییده شده، نه می زاید نه زاییده شده... واقعاً در شأن انسانی صاحب خرد است؟

من در خانۀ خودم هرگز اجازه نمیدادم هیچ شخصی یا مهمانی به این عمل توهین آمیز مبادرت کند. مثل این می ماند که اجازه بدهم جادوگری از قبایل وحشی جنگل های آفریقا در سالن پذیرایی آپارتمان من، کف سالن آتش روشن کند و با مقداری روده و امعاء و احشاء متعفن گاو و خوک که به سر و تن خود آویخته، گرد آتش بچرخد و اوبومبا...اوبومبا...اوبومبا کند. داد و فریادهای ابلهانه سر دهد و صداهای زشتی از خودش تولید کند.
یادم است در آن تاریخ عیسی سحرخیز از برخی مشکلات جسمی رنج می برد و به کمک ویلچر رفت و آمد می کرد. همین ناتوانی موجب شده بود که وی ناگزیر نشسته بر صندلی و در پشت میز نماز بخواند. مهر نماز را روی میز وسط سالن قرار می داد و همانجا سرش را دائماً بر سطح میز می کوبید. آن وقت من به اطرافیانم می گفتم از این لحاظ که در این روش لااقل ماتحتش را در مقابل نگاه دیگران وقیحانه هوا نمی کند باید از وی تشکر نمود!

شگفت اینکه در یکی از مثل های اهانت آمیزی که آخوندها و مسلمان های سیاه فکر از قدیم الایام رواج داده اند، آمده است که صبح ها دقیقاً همان ساعت که مردم برای نماز بیدار می شوند، سگ ها بخواب میروند! در این مثال انسان عاقل و خردمند که از رفتاری طبیعی برخوردار است به سگ که نزد ایشان پلید و نجس شمرده می شود تشبیه شده است. به زعم مسلمان ها درست همان مقطع زمانی که شیرین ترین وهله خواب شبانه است باید به عملی به غایت نابخردانه و خرافی اختصاص یابد. کمااینکه هم اینان به خود اجازه می دهند در این وقت و ساعت با پخش اذان و زوزه های دراز توحش از بلندگوهای مساجد، خواب خوش را از دیگران سلب کنند. بنا به همین سرشت تجاوزگر حتا گفته شده است که بهتر است نماز صبح با صدای بلند خوانده شود!

این حقیقت که حاکمان جمهوری اسلامی هرساله میلیاردها تومان از دارایی های کشور را صرف تبلیغ نماز و تشویق مردم به سفاهت و نادانی می کنند و ستاد اماله نماز و سازمان و تشکیلات عریض و طویل پرهزینه ای به این منظور دایر کرده اند، دلیل درستی بر تأثیر مخرب نماز بر عقل و خرد انسان و  دورنمودن و غافل کردن او از واقعیت زندگی است. چرخش بی نتیجه و دورباطل نمازهای پنجگانه و سخنان یاوه و خزعبلات پوچی که دائماً تکرار و تکرار می شود، زیاد طول نمی کشد که انسان را گرفتار خفت عقل می کند.
هیچ عملی به اندازۀ نمازهای پنجگانه رفتار مسلمانان را به زندگی اسب عصاری شبیه نمی سازد. آن حیوان بیچاره چون با چشمان بسته به دور چرخ روغن کشی می گردد، دچار این توهم است که در حال رفتن به پیش و نقل مکان است. درصورتی که حرکتش نه انتقالی بلکه حرکت وضعی است و در تمام عمرش متوقف بوده است.( حتما در نوشتاری دیگر به این ویژگی بارز اسلام و قرآن که از آن فعلاً به «تز توقف» اسم می برم مفصلاً خواهم پرداخت.)

ریمون آرون نویسنده و متفکر فرانسوی در کتاب دوجلدی خاطرات خود، در آن قسمت که موضوع گفت و گویی خردمندانه با یکی از همقطارانش را دربارۀ مسائل سیاسی و اجتماعی شرح می دهد، می گوید از اینکه در میان سخنان طرف مقابلش ناگهان می شنود (آنهم نه بروشنی و باصراحت) که وی از چیزی بنام "خدا" یاد می کند بسیار شگفتزده می شود. حیرت می کند. می بیند که طرف به جاده خاکی زد. یا به اصطلاح مکانیک های اتومبیل آب و روغن قاطی کرد. می بیند که گفت و گو، منطق انسانی و علمی و خردگرایانه خود را از دست داده است. در نظر ریمون آرون طرف مقابلش دیوانه و خُل و چِل ظاهر می شود. در این صورت گفت و شنود اساساً ممتنع و منتفی است.
حال در نظر بگیریم که وقتی دخالت دادن فقط یک مورد از مقولات موهوم بنام «خدا» در مسائل و موضوعات زمینی و بشری، می تواند فرد را از دایره وجود طبیعی و متعادل انسانی خارج کند، آنگاه چه تعریفی از ملت ایران که غرق در باتلاق خرافات و جهالت اسلام نفس های آخر را می کشد می توان بدست داد؟ اگر از این دریچه به جامعۀ امروز ایران بنگریم خواهیم دید که نه فقط خدا و پیغمبر و قرآن و نماز و روزه، بلکه خَرچُسونه هایی بنام اهل بیت و امام ته چاه فاضلاب و دست بریدۀ حضرت عباس و ماتحت کثیف علی اصغر و هزاران جنازه و استخوان و سنگ و چوب مقدّس و خرافۀ دیگر آنچنان ذهن و زبان و زندگی مردم ما را اشغال و آلوده کرده است که تنها این نیست که عقل و خرد و منطق گم گشته، بلکه اساساً موجودی بنام انسان در این میانه غایب است. 

با این حساب که تحصیلکرده و باسواد و نویسنده و فعال سیاسی ما تا این حد اسیر معتقدات جاهلانۀ مذهبی است، آیا امیدی هست که توده های مردم عادی هرگز بتوانند زندگانی و امور و افکار خود را عقلانی کنند و یا اینکه به واقع فقط نام «دارالمجانین» بر این جامعه زیبنده است؟!
---------------------------------------------------------------------------------------------------
سیامک مهر (پورشجری)
siamakmehr1960@gmail.com

۱۳۹۵ آبان ۲۶, چهارشنبه

ضرورت حمایت از اعتصاب غذای زندانیان

خبر اعتصاب غذای تعدادی از زندانیان سیاسی و عقیدتی در زندان های اوین و ندامتگاه کرج بار دیگر حکایت تکراری رنج و شکنج بی پایان مردمان اسیر و گروگان گرفته شده توسط علما و فقها و سایر کفتارهای اسلام را تازه می کند.
موضوع اعتصاب غذا بویژه در ذهن و احساس من که تجربۀ پرهزینه و دردناکی از آن اندوخته ام از رنگ دیگری است. زمانی بیش از دوهفته اعتصاب غذا در سلول های انفرادی جهنمی بنام ندامتگاه کرج شاید به شرحی دوساله نیازمند است تا بتوان همۀ واقعیت زنده و ملموس و در عین حال غیرانسانی آنرا به تصویر کشید. اگرچه بطور طبیعی آنانکه که از دور دستی بر آتش دارند و تنها شنوندۀ خبرها هستند هرگز سختی ها و عذابی را که اعتصاب کنندگان تحمل می کنند در نمی یابند. به دلیل آگاهی به همین حقیقت است که من هرزمان سعی کردم شرح روزهای اعتصاب غذای خود را به قلم بکشم، در همان ابتدای کار ناامیدی بر من چیره شد و منصرف شدم. از این روی تصمیم ندارم که در این یادداشت کوتاه از رنج ها و سختی های اعتصاب غذا بگویم. بلکه بیشتر مایلم موضوع اعتصاب غذای این هشت تن زندانی سیاسی را نیز در ارتباط نزدیک با مجموع سرکوبگری های ذاتی و منش و ارادۀ غیرقابل تغییر حکومت اسلامی ببینم.

اعتصاب غذا یکی از روش های بسیار موثر در افشای چهرۀ ضدمردمی و آزادی کش حاکمان جمهوری اسلامی است. به شرط آنکه همگان در جهت حمایت و همیاری اعتصاب کنندگان آرام ننشینند و بطور گسترده و با استفاده از تمام امکانات رسانه ای و تبلیغاتی و غیر آن، حمله و هجومی بی آمان را برعلیه آیت الله ها سامان دهند.
حاکمان تبهکار جمهوری اسلامی که اغلب آنان مانند علی خامنه ای و اکبر رفسنجانی و حسن روحانی و صدها آخوند و آیت الله گردن کلفت دیگر از آدمکشهای نسل اول انقلاب هستند، آنچنان به جنایت و دزدی و نابکاری و نامردمی های این حکومت آلوده اند که اگر کمترین لغزشی نشان دهند و یا حتا یک گام از مواضع ضدبشری و جنایتبار خود عقب بگذارند، با سر به درون مغاکی که طی نزدیک به چهار دهه تبهکاری پیش پای خود حفر کرده اند سقوط خواهند نمود. بنابر این آخوندها و گرگ های سپاهی با تمام توان و امکانات و منابع مالی و وسایلی که در اختیار دارند تا آخرین نفس با ملت ایران خواهند جنگید. آشکار است که این حقیقت وظیفه و مسئولیت انسانی و مدنی و ملی ما را در بهره جستن از کمترین امکان مقابله و مبارزه با رژیم سفاک اسلام از جمله همین مقاومت ها و اعتراضات زندانیان، تا چه اندازه بااهمیت و حیاتی می سازد.

ظرف دو سه ماه اخیر چند مورد از فسادها و تبه کاری های آیت الله ها بطور پی در پی و بی سابقه از پرده برون افتاده است که درمجموع اعتماد به نفس بخش هایی از حکومت را به شدت سست و ضعیف ساخته، به گونه ای که رژیم اسلامی خطر را احساس کرده و توسط عوامل دست دوم خود همچون فائزه هاشمی و مهدی خزعلی و علی مطهری و تعدادی از نمایندگان اصلاحطلب مجلس، بمنظور آرام کردن فضا به انتقاد از خود می پردازد. انتشار نوار صدای آخوند منتظری در مورد قتل های ۶۷، موضوع حقوق های نجومی، تقسیم املاک شهرداری مابین آدمهای رژیم، ماجرای قرآن خوان لواط کار علی خامنه ای، دزدی های صادق لاریجانی، فرورفتن حکومت در باتلاق سوریه ... از این جمله است.
از طرفی لازم است این نکته را در نظر بگیریم که شرایط جهانی نیز بخصوص بعد از تغییرات اخیر در آمریکا و اعتراضات فزاینده نهادهای بین المللی حامی حقوق بشر به سرکوبگری های جمهوری اسلامی، فضای مناسبی برای شدت بخشیدن به مبارزه با حکومت اسلام فراهم کرده است.

باید در نظر داشته باشیم که حمایت و پشتیبانی از این هشت تن زندانی معترض که در اعتصاب غذا بسر می برند و حال جسمی و روحی آنان روز به روز وخیم تر می شود، امری جدای از فعالیت ها و مبارزات ما در جهت کسب حقوق و آزادی های سلب و سرکوب شدۀ خود تحت سلطه و اسارت جمهوری اسلامی نیست.
زندانیان اعتصاب کننده عبارتند از: محمدعلی طاهری، مهدی و حسین رجبیان، آرش صادقی، وحید صیادی و علی شریعتی در زندان اوین، به همراه رسول رضوی و مرتضی مرادپور در  ندامتگاه کرج.
از این میان من شخصا برای حفظ سلامتی و  تأمین جانی محمدعلی طاهری هشدار می دهم. زیرا وی از قماشی است که روحانیون کینه توز شیعه به چشم رقیب به وی می نگرند و بدون تردید از هر فرصتی برای کشتن وی استفاده خواهند کرد.
---------------------------------------------------------------------------------------------------
سیامک مهر (پورشجری)
siamakmehr1960@gmail.com

۱۳۹۵ آبان ۲۱, جمعه

پیام های کوتاه

(برای آنانکه چون من چشم انتظار مرگ اهریمنند)


- حجاب اسلامی پرچم دشمنان آزادی است.

- آزادی از دیدگاه قرآن یعنی فحشا و منکرات.

- شعار "مرگ بر آمریکا" در جمهوری اسلامی، یعنی مرگ بر آزادی.


- قرآن کتاب نیست، "ضدکتاب" است؛ مثل "ضدماده"

- شیطان در قرآن آدرس عوضی است؛ دشمن اصلی بشر الله است. 

-"کتاب سوزی" عمل زشتی است؛ اما این قاعده یک استثناء هم دارد و آن قرآن است.


- "تروریسم" به معنی وحشت پراکنی و نیز به منزلۀ محتوای مُجرمانۀ قرآن، در تمامی گفتار و رفتار مسلمانان همواره حضور دارد.

- هر مسلمانی به خودی خود یک عامل تجاوز و تعرض به حقوق و آزادی های دیگران است. 

- برای هیچ مسلمانی ممکن نیست بتواند از اتهام تروریست بودن خود را تبرئه کند.


 - اسلام تفکری است ضدبشر، در عین حال که تفکری است ضد تفکر.

- سقوط انسان در چاه بی ته اسلام، با مرگ هم متوقف نمی شود.

- اسلام تاریخ چهارده قرن توحش است. 

- مسئله و مشکل بنیادی و عامل عجز و درماندگی اسلام، وجود زن است. 

- اسلام مذهب مردم فرومایه و دلمشغولی مغزهای کوچک است.

- اسلام بیماری است و داروی آن شراب است.


- آخوند دیو عربده، دیو دروغ ... آخوند دشمن انسان، دهان اهریمن است.

- رستگاری و رهایی ملت ایران از شرّ اسلام و آخوند در گرو رهایی جنسی است.

- در آرزوی هر ایرانی، جمهوری اسلامی روزی یکبار سقوط می کند.

- سقوط جمهوری اسلامی با چنان صدای مهیبی همراه است که هنوز مردم ایران تحمل شنیدنش را ندارند.

- ایران به کوشش و پایمردی زنان و دخترانش سرانجام آزادی خود را بدست خواهد آورد.

---------------------------------------------------------------------------------------------------
سیامک مهر (پورشجری)
siamakmehr1960@gmail.com

۱۳۹۵ آبان ۱۵, شنبه

چه کسی در حبس خانگی است؟

همانگونه که اسلام توطئه ای است علیه انسان و بر ضد نوع بشر؛ همانطور که اسلام توطئه ای است علیه آزادی و آگاهی، علیه خردمندی و خودمداری و ارجمندی انسان؛ و نیز به همان صورت که اسلام به هدف متوقف کردن انسان از تحول و تکامل و ترقی و تبدیل او به "عبدصالح" یعنی به گوسفند تاسیس یافته ... مافیای روحانیت شیعه نیز به جهت اغفال و انحراف افکار مردم ایران از واقعیت تلخ سرنوشت خود و روزگار تیره و تاریکی که حکومت اسلام بپا ساخته و به قصد حبس و حصر و اسارت ملتی کهن در خانه خویش و بستن راه ها و ریه های تنفس او و همزمان غارت ثروت ها و دارایی های این ملت و تداوم زندگی انگلی خود، هر لحظه و هر روزش در تلاش تدارک و تاسیس توطئه ای است جدید و متفاوت.

از سال ۷۶ به این سو، بخشی از شرکای جمهوری اسلامی و یکی از دو بال نظام (به تعبیر علی خامنه ای) تحت عنوان "اصلاح طلب" موفق گردیده اند با وعده های فریبنده در آستانه هر انتخابات و با معلق و در انتظار نگهداشتن افکار عمومی به امید یافتن پاسخی به مطالبات جامعه، بر عمر حکومت مافیای روحانیت که بارها تا آستانه سقوط پیش رفته است بیافزایند.
در سال ۸۸ این گروه حقه باز و کلاهبردار با اجرای یک سناریوی دقیق که توسط دارودسته اکبر رفسنجانی نوشته شده بود و با بازیگری محمد خاتمی، میرحسین موسوی و مهدی کروبی، غائله موسوم به جنبش سبز را به هدف تخلیه ذهن جامعه از احتمال موفقیت یک انقلاب مخملی و رنگی (که در همان سال ها در اوکراین و گرجستان به پیروزی رسیده بود) و با پیش دستی و قبل از اینکه جامعه ناراضی فرصت پیدا کند رهبران واقعی خود را برای این هدف بیابد، پدید آوردند. همان زمان از زبان عوامل دست چندم رژیم اعتراف کردند که در نظر دارند نظام اسلامی را بیست سال بیمه کنند...

در آن غائله موسوی و کروبی مردم را به خیابان ها کشاندند و خود نیز همان مردم را به خانه هایشان باز گرداندند و در ادامه ماموریتشان به حبس خانگی رفتند. حال اگر موسوی و کروبی از حصر خارج شوند ناگزیرند به خیلی از پرسشها و انتظارات همین مردم پاسخ دهند. بنابراین ایشان تا پایان این نمایش در سکوت مطلق منتظر اعلام ماموریت تازه خود از طرف رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در حصر باقی خواهند ماند. اگرچه این دو تن از این پس حتا برای مصارف مورد نظر رژیم هم جز مهره هایی سوخته و جنازه های بی مصرفی بیش نیستند، اما فریب خوردگان جنبش سبز می توانند تا همیشه بر گور اینان عزاداری کنند.

از نتایج درخشان این دغلکاری برای رژیم، تکرار موفقیت آمیز پدیده ای شبیه دوم خرداد ۷۶ بود. یعنی دقیقا در هنگامه ای که انتظار نمی رفت پس از فریب و شکست و سرخوردگی مردم از جانفشانی های سال ۸۸ رژیم بتواند انتخابات دیگری را با موفقیت برگزار کند، اما مردم ایران که در گزیده شدن از یک سوراخ به دفعات، عادت دیرینه دارند، در سال ۹۲ با شرکت گسترده در انتخابات و با رای به حسن روحانی، یعنی رای به یک آخوند که رسما لباس جن گیرها و جادوگرها و لباس کلاهبرداران الهی را پوشیده و ماموریتش نجات نظام نکبت اسلامی از فشارهای مرگبار تحریم های اقتصادی بود، برای چندمین بار به چاه بی ته اسلام سقوط کردند. اکنون به نظر می رسد این مردم گیج و گول تصور کرده اند حسن روحانی که به روباه بنفش مشهور است و همچنین دولت و دارودسته او، اپوزیسیون رژیم و مخالف و منتقد و رقیب دستگاه علی خامنه ای است و گویا آماده شده اند که چهارسال دیگر نیز به وی برای دوشیدن خود فرصت دهند.

حاکمان جمهوری اسلامی تا بحال در چند نوبت برای نظامشان اپوزیسیون ساخته اند: یکبار در وجود بی وجود و نیرنگباز سیدمحمد خاتمی، یک زمان توسط "ارسالی" هایی همچون گنجی و کدیور و اشکوری و مهاجرانی و امثالهم در خارج از کشور. دفعه ای دیگر بوسیله همین موسوی و کروبی که تا به امروز این اپوزیسیون فعال بوده ولی به پایان ماموریتش نزدیک می شود. در یکی دوسال اخیر نیز بوسیله انگلزاده هایی ("انگلزاده" نام با مسماتری بجای "آقازاده" است) چون مهدی خزعلی و فائزه هاشمی و علی مطهری. این آخری ها در واقع منتقد و معترض و مخالف خوان خودساخته رژیم اند که هرزمان دیگ صبر مردم از نابکاری و جنایت و دزدی های سران جمهوری اسلامی به جوش می آید و در شرف ترکیدن است، بلافاصله می پرند وسط و شیر تخلیه اش را اندکی باز می کنند. همانطور که در قضایای حضور تروریست های رژیم در سوریه و منع کنسرت های موسیقی و مسئله بهایی ها و حقوق های نجومی و نوار صدای گربه نره در باره قتل های ۶۷ و کثافتکاری قرآن خوان رهبر و امثالهم شاهدش بودیم. 
در مقابل "اپوزیسیون برانداز" و واقعی، اینان را شایسته است "اپوزیسیون پاانداز" نامید.

به هر تقدیر اکنون هفت سال از آن بیست سال مورد نظر را جمهوری اسلامی به خوبی و خوشی پشت سر گذاشته و در این مدت با افسانه حصر و حبس خانگی عوامل این حقه بازی که از حمایت و تبلیغات بنگاه های خبرپراکنی استعماری هم برخوردار است، اذهان توده های غافل را سرگرم ساخته است. 
بطوری که شاهد هستیم متاسفانه اکثر مردم ایران نه تنها در برابر این سیاه کاری سکوت کرده اند، بلکه بعضا به مانند طوطی با دستگاه های عربده اسلام همزبانی هم می کنند. حتا برای عاملان فریب و تحمیق و گروگانگیرهای خویش که از بازماندگان نسل اول آدمکشهای حکومت اسلام هستند دلسوزی می کنند. گویی این مردم توجه ندارند آنکه در حصر و در حبس خانگی است خودشانند. خود ملت ایران است که به مدت ۳۷ سال گروگان علما و فقها و تعدادی شیاد الهی بنام آیت الله و حجت الاسلام است و اسیر شده. برای حتا هر ذهنیت یک لایه و ساده اندیشی دستکم این حقیقت که نیمی از مردم ایران یعنی زنان و دختران مطلقا در حصر و حبس خانگی اند واقعیتی آشکار و پیداست. زنان ما فقط و فقط در صورتیکه ننگ و خفت و پستی حجاب اسلامی را بپذیرند اجازه دارند از خانه خارج شوند. حبس و اسارت این ملت به مراتب سهمگین تر و اسارتبارتر از شرایطی است که به حصر و حبس خانگی شهرت یافته. مردم ما در همین حبس خانگی هم دائما مورد هجوم و حمله و تجاوز و تعرض عوامل حکومت قرار می گیرند. تجاوز به مهمانی ها و جشن های خصوصی خود، تجاوز به آزادی های جنسی خود، به خورد و خوراک و پوشاک خود، تا حمله به خانه ها برای توقیف دیش های ماهواره ...

آخوندها و آیت الله ها و جن گیرها و جادوگران اسلام از این قماش شعبده ها در آستین فراوان دارند. باید منتظر بود و دید تا بعد از جنبش سبز و حصر موسوی و کروبی و دولت تدبیر و امید و برجام و از این قبیل دسیسه ها، باز چه کلاه گشاد دیگری برای این ملت دوخته اند و چه توطئه و حقه ای برای بقای حکومت خود و حبس و حصر و اسارت مردم تدارک دیده اند.
---------------------------------------------------------------------------------------------------
سیامک مهر (پورشجری)
siamakmehr1960@gmail.com